معنی درس هفت خان رستم صفحه 37 کتاب فارسی 95- 96

ساخت وبلاگ

خروشید و جوشید و بر کند خاک     ز سُمّش زمین شد همه، چاک چاک

رخش شیهه کشید و خشمگین شد و به نشانه یورش سم خود را بر زمین کوبید به گونه ای که زمین زیر پایش کنده شد .

 بزد تیغ و بنداخت از بر، سرش              فرو ریخت چون رود، خون از برش

رستم با ضربه شمشیر سر اژدها را از تنش جدا کرد و خون مانند رود از تن او جاری شد

 بینداخت چون باد، خَمِّ کمند             سر جادو آورد ناگه به بند

رستم کمند را با سرعت به سمت جادوگر انداخت و او را اسیر کرد

 میانش به خنجر به دو نیم کرد            دل جاروان زو پر از بیم کرد .

رستم با خنجر جادوگر را نصف کرد و با این کار خود دل جادوگران دیگر را پر از وحشت کرد

 چو رستم بدیدش بر انگیخت اسب            بدو تاخت مانند آذر گُشسب

هنگامی که رستم او (ارژنگ دیو) را دید با اسبش مانند آتش جهنده، تند و سریع به سوی او حمله کرد.

 سر و گوش بگرفت و یالش دلیر          سر از تن بکندش به کردار شیر

رستم شجاعانه سر و گوش و یال ارژنگ دیو را گرفت و مانند شیر با شجاعت سرش را از تنش جدا کرد .

 ز بهر نیایش، سر و تن بشست            یکی پاک جای پرستش بجست

برای عبادت سر و تن خود را شست و به دنبال جایی پاک و تمیز برای راز و نیاز گشت .

 از آن پس نهاد از بر خاک، سر        چنین گفت : کای داورِ دادگر !

سپس سر بر خاک سجده گذاشت و گفت ای پروردگار عادل!

 ز هر بد، تویی بندگان را پناه             تو دادی مرا، گُردی و دستگاه

در برابر هر بدی و آسیبی تو برای بندگان پناه هستی و تو هستی که به من پهلوانی و شکوه و عظمت دادی .

 

معنی واژگان

خان : مرحله - منزل

اهریمن : شیطان

شمار : تعداد

از بند رهایی دهد : از زندان و اسارت آزاد کند

دیوان : دراینجا جمع دیو ها

راهی می شود : به سوی جایی می رود

قوی پنجه : توانا – پر زور

از هم می دَرد : از بین می برد و پاره پاره می کند

تیمار : مراقبت - مواظبت

نخجیر : شکار

فرجام : پایان – سر انجام – عاقبت کار

دادگر : عادل

کوفتن : کوبیدن

سُم : قسمت پایانی پای چارپایان که مانند کفش آن هاست

دیده : چشم

رستم در خشم می شود : رستم عصبانی و خشمگین می شود – در خشم شدن کنایه از عصبانی شدن است

پرخاش : سخنی که از روی خشم گفته می شود - درشتی

می نمایاند : نشان می دهد

به تنگ می آید : صبرش تمام می شود – خسته می شود

از پای درآوردن : کنایه از کشتن

خروشید : در اینجا شیهه کشید – فریاد زد

جوشید : عصبانی شد

برکند : جدا کرد

سهمگین : ترسناک

تیغ : شمشیر

بَر : تَن – بدن

نیرنگ : فریب - حیله

چیرگی : پیروز شدن

کمند : ریسمان محکمی که هنگام جنگ آن را بر گردن و کمر دشمن اندازند و آن ها را اسیر کنند

خمّ کمند : چین و شکن و دایره ای که در اثر پرتاب کمند ایجاد می شود

به بند آوردن : کنایه از اسیر کردن

میان : در اینجا کمر

خنجر : شمشیر کوچک

زو : مخفف از او

بیم : ترس

یال : موهای بلند پشت گردن اسب

به کردار : مانند

ستایش : شکر و سپاس

یزدان : آفریدگار – خداوند

دلیر : شجاع – در اینجا منظور رستم است

ز بهر : برای

نیایش : دعا – عبادت

بجست : جست و جو کرد

پرستش : عبادت

کای : مخفف که ای

داور : قاضی – آن که حکم می کند – در اینجا منظور خداوند است

دادگر : برقرار کننده عدالت  - عادل

آذر گشتسب : آتش سریع و سوزان

گُرد : پهلوان

دستگاه : در اینجا عظمت و قدرت و توانایی

زابلستان : نام شهری در سیستان و بلوچستان

قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : معنی درس هفتم ادبیات فارسی اول دبیرستان,معنی درس هفتم عربی دوم دبیرستان,معنی درس هفتم ادبیات دوم دبیرستان,معنی درس هفتم ادبیات پیش دانشگاهی,معنی درس هفتم ادبیات سوم دبیرستان,معنی درس هفت خان رستم ششم,معنی درس هفتم عربی اول دبیرستان,معنی درس هفتم ادبیات سوم راهنمایی,معنی درس هفتم فارسی ششم دبستان,معنی درس هفتم فارسی ششم, نویسنده : sheshomeghasedako بازدید : 306 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 12:37