مترادف
اتفاقاً: از قضا، ناگهانی، به طور اتفاقی
اثر: نشانه
آسوده: راحت
آشیانه: لانه
امثال: مانند، جمع مثل
آواز: بانگ، صوت، آوا
باهوش: هوشیار، عاقل، زیرک
به هوای اینکه: به امید اینکه
بیهوده: بی فایده
تله: دامی که برای جانوران میگذارند.
حواس: یکی از تواناییهای انسان که به کمک آن، چیزها را در مییابد، جمع حس
خاطر: آنچه از دل گذرد، اندیشه و خیال
خطا: اشتباه
خلوت: تنهایی، دوری کردن از دیگران
زیرک: زرنگ، باهوش
ساده: خوش باور، زودباور
طمع: حرص، زیاده خواهی
فریب: حیله، نیرنگ
قسمت: در اینجا سرنوشت
می رمید: فرار میکرد
هدهد: پرندهای خاکیرنگ، کوچکتر از کبوتر با خالهای زرد، سیاه، و سفید که روی سرش دستهای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، شانهبهسر، پوپک
هم خانواده
امثال، مثل، مثال
آواز، آوا
خاطر، خاطره، خاطرات
طمع، طماع، طامع
قسمت، تقسیم
متضاد
پسندیده ≠ ناپسند
عجله ≠ صبر
برچسب : نویسنده : sheshomeghasedako بازدید : 62